- 05 مهر 1398
- روابط عمومی , مدیریت
- ایمیل
- پرینت
true
true
false
false
false
true
true
false
true
آسیبشناسی، مطالعه مبانی کارکردهای نابسامان است. بیشتر مردم بر این عقیدهاند که پدیدههایی چون جنایت، تخلف، الکلیسم، اعتیاد به موادمخدر، فقر و حاشیهنشینی و سوءسکونتهای حاد و جنبههای آسیبشناختی در زندگی امروزی هستند. در چارچوب نظریه تضاد، بروز پدیدههای تعارضآمیز و تضادهای درونی جامعه که پایه اصلی آنها تعارضهای طبقاتی است موجب نابسامانیهای رفتاری میشوند. تمرکز سرمایه و قدرت در دست گروههایی که علایق و منافع مشترک اقتصادی و سیاسی دارند – و با یکدیگر نیز در ستیزند – موجب گرایش معیارها به سمت استفاده خودی و ایجاد محرومیت تودهها میشود. محرومیتها، واکنشهای پرخاشگرانه، غیرعادی، نابهنجار و بزهکارانه را موجب میشوند و به هر حال، گروههای آسیبدیده اجتماعی را پدید میآورند.
امروزه نمىتوان بدون توجه به میزان بهرهورى در تولید اجتماعى و بدون آگاهى از سازوکارها و عوامل مؤثر بر افزایش آن به سوى توسعه پایدار گام برداشت. زیرا هر قدر در جامعه، صرف تولید اجتماعى شود، باید بازده معقولى داشته باشد تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. درواقع، جامعهاى که دادههاى آن بیشتر از ستادهها باشد، جامعهاى مبرا بوده و در بحرانهاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى جهان امروز توان پایدارى و همگامى با توسعه پایدار و انسانى را نداشته و موفق به گذر از این بحرانها نمىشود.
چرا انسان در سازمان کار مىکند؟ چرا برخى افراد بسیار فعال و برخى کم کارند؟ علت علاقه به شغل و بىعلاقگى به کار چیست؟ چه عواملى در تقویت روحیه و ایجاد علاقه به کار و انگیختن حس وظیفهشناسى کارمندان مؤثر است؟ آیا پاداش مادى در افزایش کارآیى کارمندان مؤثر است و آیا اهمیت آن از پاداشهاى غیرمادى بیشتر است؟ سطح کارآیى کارکنان را چگونه مىتوان افزایش داد؟
اگرموردى از انجام نشدن کار به طور مؤثر وجود داشته باشد، سئوال اینجاست که آیا این مشکل از جانب شخص شاغل است یا متوجه ساختار شغل است؟ حسب این که دلایل ضعف در انجام کار چه باشد باید توجه خود را به مشحصات فرد انتخابشده براى شغل یا ساختار شغل یا هردو آنها معطوف کرد.
عوامل مؤثر در تقویت روحیه و ایجاد علاقه به کار و انگیختن حس وظیفهشناسى افراد، سالیان دراز مورد بحث کارشناسان و دانشپژوهان قرار گرفته است. آنچه انسان را براى برآورد تمایلاتش تحریک مىکند تا فعالانه به خدمت بپردازد، انگیزه نام دارد. به عبارت دیگر، انگیزه، عامل تحریک انسان براى کار بیشتر است. در یک طبقهبندى کلى، انگیزهها را در سه گروه قرار مىدهند:
انگیزههاى فیزیکى
انگیزههاى اجتماعى
انگیزههاى روانى
به بخشى از نیازهاى انسان در محیط کار مانند تسهیلات رفاهى محیط کار ( محل مناسب کار ، هوا، نور و. ..) انگیزههاى فیزیکى اطلاق مىشود.
به دستهاى از نیازهاى افراد مانند پذیرش فرد به عنوان یک عضو مفید در سازمان که به رفتار دیگران و به ویژه به رفتار مدیریت سازمان ارتباط پیدا مىکند و بیشتر نیازهاى اجتماعى انسان را برطرف مىسازد، انگیزههاى اجتماعى مىگویند.
آن گروه از نیازها مانند برقرارى روابط عاطفى درمحیط کار با همکاران و مدیریت که رضایت روحى فرد را در پى دارد، جزو انگیزههاى روانى محسوب مىشوند.
از آنجا که انگیزش افراد متفاوت است و عوامل مختلف از راههاى گوناگون بر افراد، اثر متفاوت مىگذارند در بررسى سازگارى افراد با مشاغل، لازم است که انگیزش فرد نیز مورد بررسى قرار گیرد.
به نظر علماى علوم اجتماعى، فرهنگ و معتقدات افراد، عامل مؤثرى در طرز سلوک و رفتار ادارى آنان به شمار مىرود. برخى از عوامل فرهنگى مانند عادات و سنن، عقاید مربوط به حرفه و شغل، روشهاى تولید و. .. در طرز سلوک و رفتار ادارى افراد مؤثر است. افراد شاغل در سازمان از آنجا که عضو جامعه بزرگترى هستند، تحت تأثیر فرهنگ و معتقدات مخصوص آن جامعه قرار مىگیرند. بنابراین، فرهنگ و معتقدات اجتماعى جامعه بدون شک تأثیر قابل توجهى در طرز سلوک و رفتار افراد در سازمانهاى ادارى دارد. لذا بررسى تأثیر عوامل فرهنگى در رفتار ادارى افراد، اهمیت روزافزونى در سازمان و مدیریت مؤسسات امروزى به دست آورده است و براى این منظور باید ریشههاى فرهنگ جامعه به خوبى شناخته شده و در صورت لزوم تغییر یابند.
از آنجا که نقش فرهنگ در توسعه، نقشی کلیدى است و انسان در توسعه، نقش مهمى دارد و تحقق توسعه به دست انسان صورت مىپذیرد، برطرف کردن نیازهاى روحى و روانى افراد از اهمیت ویژهاى برخوردار است زیرا بدون توجه به آنها توسعه میسر نیست. بنابراین، یکى از وظایف مهم مدیر، انگیزش افراد است، انسانهایى با نیازهاى متعدد براى نیل به هدفهاى سازمانى.
«آبراهام مازلو» در الگوى سلسله مراتب نیازهاى خود معتقد است که در سطح سوم نیازها با عنوان نیازهاى اجتماعى، انسان نیازمند است که از طرف دیگران مورد قبول واقع شود و در سطح چهارم که نیازهاى حرمت نام گرفته است، انسان مىخواهد که مورد توجه و احترام دیگران قرار گیرد و از موقعیت اجتماعى مناسبى برخوردار بوده و اطرافیان، قدر و منزلت براى وى قائل شده و او را باارزش بشمارند.
بالاترین سطح سلسله مراتب «مازلو» را نیازهاى خودشکوفایى تشکیل مىدهند. به این مفهوم که فرد، نیازمند پیشرفت در تحقق هدفهاى زندگى خود و نیز درک قابلیتهاى شخصیت خویش است. به عبارت دیگر، نیاز براى شکوفا ساختن قابلیتهایى است که فرد دارد.
به اعتقاد «مازلو» هر کوششى که موجب وقفه یا مانع سیر طبیعى تکامل رشد روانى به ترتیب فوق شود، زیانآور است. به نظر او در سازمانهاى امروزى به نیازهاى خودشکوفایى کارکنان کمتر توجه مىشود و همین امر مانع رشد شخصیت و خویشتنشناسى و احساس تعهد خدمت مىگردد و در نتیجه، تعارض و ناسازگارى بین نیاز روانى فرد به خودشکوفایى از یک سو و نیاز سازمان به ازدیاد کارآیى از سوى دیگر ظاهر مىشود. به عبارت دیگر، به اعتقاد «مازلو»، آنچه سازمان از فرد مىخواهد این است که تمام وقت و تلاش خود را صرف افزایش تولید و بهرهورى کند که در این صورت، کارکنان سازمانها وقت و فرصت کافى براى ارضاى نیازهاى خودشکوفایى که لازمه رشد شخصیت است پیدا نمىکنند.
به اعتقاد برخى از اندیشمندان، در حال حاضر، توجه مدیران بیشتر معطوف به تأمین نیازهاى نخستین (فیزیولوژیکى و ایمنى ) کارکنان است اما چون نیازهاى اجتماعى و روانى و به ویژه نیازهاى خودشکوفایى آنان ارضا نمىشود، در نتیجه، احساس محرومیت، بروز کرده که منتهى به تعارض و ناسازگارى بین کارکنان و سازمان مىشود که در نهایت، به نارضایتى از کار منجر مىگردد.
به اعتقاد «هرزبرگ» در بیشتر سازمانها به عوامل انگیزشى چندان توجهى نمىشود و سعى مدیران در برآورده کردن نیازهاى سطح پایین کارکنان متمرکز مىشود که ارضاى بیشتر آنها عملکرد مثبت فرد را به دنبال ندارد. شاید به این دلیل که پرداختن به عوامل بهداشتى ملموستر است، درحالى که سازمان باید براى تداوم پیشرفت خود، سطح نیاز کارکنان را بشناسد و متناسب با آن براى ارضاى نیازها اقدام کند. به این ترتیب که مدیران باید در برآورده ساختن نیازهاى انگیزشى کارکنان از طریق احاله شغلهاى مسئولانه به کارکنان کوشا باشند. به نظر «هرزبرگ»، افزایش آزادى عمل، تنوع مهارتى و اهمیت شغلى، عملکرد کارکنان را بالا برده و بر رضایت آنان مىافزاید. «هرزبرگ» براین باور است که رضایت شغلى در عملکرد سازمانى تأثیر مثبت دارد.
پژوهشهاى به عمل آمده درباره تئورى برابرى نشان مىدهد هنگامى که افراد احساس کنند که دریافتى منصفانهاى عاید آنها نشده از میزان کوشش خود کم مىکنند. بنابراین، لازم است که سازمانها حقوق و مزایاى منصفانهاى به کارکنان خود بپردازند زیرا وقتى کارکنان احساس کنند که با آنها عادلانه رفتار نمىشود، به طور حتم از خشنودى آنها کاسته شده و کوشش لازم را به عمل نمىآورند یا ازکار کنارهگیرى مىکنند. البته تنها بعد مادى و مالى نیست که احساس نابرابرى را در میان کارکنان به وجود مىآورد، بلکه مقایسه اجتماعى نیز موجبات نارضایتى را فراهم مىکند.
نابرابرىهاى اجتماعى
تحقیقات نشان مىدهد که ماهیت و کیفیت نظام اجتماعى در روابط اجتماعى جامعه تبلور مىیابد. هر فردى در جامعه داراى نقشهاى فراوانى است. نقش اساسى افراد، احراز شغلى است که به وسیله آن کسب درآمد کنند. از آنجا که جامعه شهرى و صنعتى داراى تقسیم کار اجتماعى پیچیدهاى است و جنبه تخصصى و اکتسابى دارد به طور معمول، مشاغل بالاى جامعه با توجه به ملاک تخصص کسب مىشوند. علاوه بر آن، در نظامهاى سیاسى، تعهد، ملاکى مهمتر از تخصص در احراز نقشهاست.
بیشتر مشاغل سطوح بالا احتیاج به تحصیلات و تخصص دارند که رسیدن به این مدارج به وضع خوب مالى بستگى دارد. کسانى که در جامعه داراى تحصیلات نیستند، بیشتر کار یدى مىکنند و مزدبگیر هستند که میزان حقوق کارگران و مزدبگیران با توجه به نرخ تورم، پائین است و این خود به نابرابرىهاى اجتماعى مىافزاید. علاوه بر این، مشاغل مختلف از نظر منزلت اجتماعى و میزان قدرت متفاوت هستند که این خود نشانهاى از نابرابرىهاى اجتماعى است.
نتایج نابرابرىهاى اجتماعى
نابرابرىهاى اجتماعى سبب گسترش فقر مى شود و در مقابل ارزش ثروت و مادیات بیشتر مى شود. نمایش ثروت و نیازآفرینى کاذب، زمینه ارزشى شدن ثروت و تغییر نظام ارزشى را به دنبال خواهد داشت.
به نمایش گذاردن ثروت مادى و زندگى لوکس، الگوهاى رفتارى و ارزشى طبقات پائین را نیز تغییر مى دهد و طبقات پائین به تلاش براى کسب این نوع «ارزشهاى» زندگى مى پردازند که در عمل وسایل مشروع دسترسى به این تمکن و ثروت را به دست نمى آورند و در نتیجه انحرافات و فساد به خاطر دسترسى به این «ارزشها» (کسب ثروت، به شکل اعمال مجرمانه مانند خرید و فروش موادمخدر، کلاهبردارى، سرقت، ارتشا، اختلاس، تقلب، آدم ربایى) مشاهده مى شود که در حال افزایش نیز هست و از همه مهمتر در زمانى که راههاى مشروع براى رسیدن به اهداف «ارزشى» مانند ثروت بسته شود، در عمل کنترلهاى درونى و همچنین کنترلهاى بیرونى (ضابطان قانون که نیروى انتظامى و قوه قضائیه هستند)، تضعیف مى شوند و کارهاى خلاف و نامشروع چندان زیاد مى شود که تبدیل به هنجار مى شود و دیگر انحراف به شمار نمى آید.
در این اوضاع، اعمال خلاف و انحرافها در سطح جامعه گسترش مى یابد و ریشههاى نظام اجتماعى را از بن مى کند.
عوامل بیرونى جرم و انحراف
نهادهاى اجتماعى عامل اساسى بروز مسأله اجتماعى هستند، نهاد بر اثر نیاز به وجود مى آید و موقعى که نیاز افراد جامعه به وسیله نهادها برآورده نشود، مسأله اجتماعى بروز مى کند و در اینجا لازم است ساختار اجتماعى آسیب شناسى شود. این همان حالت مرضى است که دورکیم نابهنجار تعریف کرده که براى صحت آن، لازم است ساختار جامعه دگرگون شود. به طور معمول مسائل اجتماعى را به شرایط خانوادگى و شرایط اجتماعى اقتصادى تقسیم مى کنند.
محیط خانوادگى: خانواده از نهادهایى است که در اجتماعى شدن فرد مؤثر است و در صورت اختلال در کارکرد آن، نتایجى منفى به بار خواهد آمد. خانوادههاى از هم گسیخته، عامل و منشأ انحراف و خلاف کارى هستند. اختلال در کارکردهاى خانواده را مى توان به صورت اجتماعى نشدن صحیح، فقدان محبت، کنترل شدید و بیش از حد نام برد.
شرایط اقتصادى و اجتماعى: این نظریه همان تضاد است که علت جرایم را در روابط تولیدى مى داند و معتقد است که جایگاه فرد و روند تولید، پایگاه طبقاتى او را تشکیل مى دهد و همچنین آن را در بروز جرمها مؤثر مىداند.
نابرابرى طبقاتى، تبعیض، محل زندگى و نوع مسکن که بستگى به وضع طبقاتى فرد دارد، در بروز جرم نقش عمده اى دارد. همچنین به هنگام بحرانهاى اقتصادى، وقوع جرایم بیشتر مى شود. به این ترتیب گاه فقر مادى که در نتیجه اوضاع بد اقتصادى ونبود کارکرد ساختار اقتصادى صحیح به وجود مى آید، منجر به جرایم خاص مى شود.
در جامعه اى که پول شخصیت و منزلت اجتماعى را تعیین مى کند و بسیارى از سازمانها «حجم پول» را ملاک تشخص و سرشناسى مى دانند و براى آن تبلیغ مى کنند، مردمانى که در جست وجوى منزلت اجتماعى هستند، براى به دست آوردن آن از هر عمل مقبول و نامقبولى روى گردان نمى شوند. بنابراین در شرایط کنونى ریشه بسیارى از انحرافات را باید در سلسله مراتب اجتماعى و چگونگى منزلت اجتماعى افراد جست وجو کرد.
بسیارى از محققان و اقتصاددانان پذیرفتهاند که عوامل اقتصادى در جامعه امروز اثر غیرقابل انکارى دارد و همچنین بسیارى از جوامع بر محور اقتصادى استوار است. این اندیشمندان معتقدند که نابسامانى کار سیستمهاى اقتصادى و فنى در ناتوانى کنترل تولید و چگونگى توزیع آن در جامعه، موجب پدیدار شدن برخى از کجروىهاى اجتماعى مى شود.
وجدان کارى و انضباط اجتماعى
وجدان کارى پدیده اى روانى – اجتماعى است که در وجود انسان شکل مى گیرد و انسان به آن اعتقاد پیدا مى کند و در محیط کار و در زندگى اجتماعى آن را به کار مى بندد. شرایط اجتماعى، نوعى و ماهیت روابط و مناسبات اجتماعى، احساس خودى در محیط کار و میزان احساس از خودبیگانگى در زندگى و محیط کار در میزان و سطح وجدان کارى در فرد، موجب افزایش کارایى و افزایش بهرهورى مى شود.
افزایش بهرهورى نیز به طور مستقیم و غیرمستقیم بر وجدان کارى تأثیر مىگذارد.
انضباط اجتماعى یک هنجار اجتماعى است که براى تداوم زندگى اجتماعى و ایجاد نظم اجتماعى در جامعه پدید مى آید. وجود انضباط اجتماعى موجب آرامش جامعه و محیط کار و در نتیجه موجب افزایش بهرهورى مى گرد. انضباط اجتماعى زمانى در جامعه به بهترین اندازه مى رسد که افراد جامعه احساس اجحاف نکنند و یا از مدیریت سیاسى جامعه فاصله نگیرند.
در واقع، انضباط اجتماعى برخاسته از باورها و ارزشهاى اجتماعى هرجامعه و هر فرد است. باورها و ارزشهاى اجتماعى، از روابط و مناسبات اجتماعى نشأت مى گیرد. هر قدر روابط و مناسبات اجتماعى بر اصول انسانى و عدالت استوارتر باشد، انضباط اجتماعى در جامعه از سطح بالاترى برخوردار مى شود.
وجدان کارى و انضباط اجتماعى از عوامل مهم روانى، ارزشى و هنجارى مؤثر بر بهرهورى در تولید اجتماعى است. هر قدر وجدان کارى در انسان و جامعه در سطح بالایى قرارگیرد و نیز هر قدر انضباط اجتماعى در جامعه حاکم بوده و مردم به آن باور داشته و آن را بپذیرند و به آن عمل کنند، زمینه براى افزایش و ارتقاى بهرهورى فراهم مى شود.
جامعه درحال توسعه ما، سطح بسیار پائین بهرهورى را به عنوان یکى از معضلات بحران زدایى توسعه اقتصادى – اجتماعى و فرهنگى – سیاسى خود، تجربه مى کند.
یکى از هدفها و نیازهاى انسان و جامعه، دستیابى به تولید اجتماعى بهینه است. با چنین هدف و نیازى است که انسان به طور هوشمندانه تلاش مى کند که راهکارهاى ارتقا و افزایش تولید اجتماعى را دریابد و آن را به منصه ظهور برساند.
جامعه با سرمایه گذارىهاى نیروى انسانى و اعمال مدیریت هوشمند و به کارگیرى دیگر عوامل تولید تلاش مى کند که با افزایش بهرهورى نسبت به رفع نیازهاى زیستى، روانى و اجتماعى افراد و گروهها اقدام کرده و سطح زندگى فردى و اجتماعى آنها را ارتقا دهد.
true
true
https://sanatpanjom.ir/?p=2674
true
true