true
طراحي داخلي فرآيندي است که بايد به طور همزمان ارتباطي بين موضوعات زيباشناختي و عملکردي برقرار کند.
طراحي داخلي يک ساختمان، داستاني است که شخصيت اصلي آن خود انسان است؛
در اين بين حضور او در اين فضا، چگونگي آن و ويژگيهاي فضايي که انسان در آن قرار ميگيرد،
ميتواند تداعي کننده اصولي باشد که در ادامه ۷ اصل از آنها را ميخوانيد:
۱: نور
نور عنصري است که با آن ديدن اشيا ممکن ميشود. نور ميتواند ريتم خلاقانهاي به يک فضاي داخلي ببخشد.
بدون نور، نه فرم را احساس ميتوان کرد، نه رنگ را و نه بافت را. نورپردازي در يک فضاي داخلي پيامدهاي مهمي در بردارد. چه بسا نورپردازي مناسب يک فضا آن فضا را خوشامد و چشم نواز کند.
نورپردازي در کنار ابعاد زيباشناختي، بعد عملکردي هم دارد.
نور مناسب در طول شب در يک فضاي داخلي ميتواند حس محدود بودن يا ابهام و هراس را بر طرف کند.
نور مناسب يک اتاق حتي ميتواند چهره آدمي را گرم و صميمي کند.
به کمک نورپردازي ميتوان يک فضاي داخلي را به جزاير نوراني متنوعي تبديل کرد.
پس، از باب مثال، غذاخوري بايد نور ملايم و گرمي داشته باشد يا بهترين نورها براي حمام، منابع نوري کم ولتاژ هستند.
۲: فرم
فرم، توده فيزيکي يک شيء است که سه بعدي بوده و وزن دارد.
فرم معمولاً به پوسته بيروني بنا نسبت داده ميشود، در حالي که فضاي داخلي هم فرم خاص خود را تشکيل ميدهد.
معمولاً فرم فضاي داخلي تابعي از عوامل مختلف است.
دسترسيها و سيرکولاسيون مهم ترين اين عوامل هستند.
هر چند نمود فرم بيشتر در پوسته بيروني يک بنا است با اين حال نمود بيرون و درون ميتواند يک شکل نباشد.
۳: فضا
فضا را محدوده در دسترس کاربران دانستهاند.
در طراحي داخلي معمولاً استفاده مؤثر از فضا و ارتباط آن با محيط، مهم است.
مسألهاي که در رابطه با فضا مطرح ميشود، رعايت ابعاد انساني در طراحي داخلي است.
از قرنها پيش رويکرد عمده فيلسوفان و معماران به عنصر فضا، برجسته بوده است.
در طي سالهاي اخير هم ارتباط بين ابعاد انساني با فضاهاي داخلي به يکي از فاکتورهاي مهم طراحي بدل شده که از آن تحت عنوان ارگونومي يا کار پژوهي در ديد کلي و اندام سنجي (Anthropometry) در ديد جزئي، ياد ميشود.
در طراحي داخلي ميبايست رابطه درسـت انسان با فضا تعريـف شود و ابعاد بدن انسانها براي سهولت دسترسيهاي فضايي مد نظر قرار گيرد.
۴: بافت
بافـت مشخصـهاي از يک شيء اسـت که با لمس کـردن يا ديدن به چشـم ميآيد. بافت ميتواند نرم يا خشن، کشيده يا برجسته، زبر يا مخملين و يا ابريشمي باشد.
در طراحي داخلي پوستهها و سطوح فضايي معمولاً بسته به عملکرد هر فضا تغيير ميکند.
چه بسا طراحي داخلي يک خانه نيازمند سطوحي نرم و منعطف باشد، اما فضاي داخلي يک سينما چنين سطوحي را برنتابد.
۵:شکل
شکل، خط بيروني يک شيء را تشکيل ميدهد. در معماري معمولاً شکل و فرم را با هم اشتباه ميگيرند.
شکل يا صورت معادله کلمه Shape فرنگي است؛ در حالي که فرم املاي فارسي همان Form است.
معمولاً شکلها يا طبيعي هستند يا غيـرقابل مشاهـده يا هندسي. در ترکيب بندي يک فضا شکل اشيـا عامل تعيين کنندهاي است.
طراحان داخلي به کمک اين عامل ميتوانند ترکيبات بصري گوناگوني پديد آورند.
۶: رنگ
در تعريف رنگ آن را خاصيت بصري فرم دانستهاند. در حقيقت عنصر فرم از طريق رنگ معنا مييابد.
رنگ در طراحي داخلي احساس آدمي را تحت تأثير قرار داده و روي فرم تأکيد ميکند، ضمن آنکه رنگ، حس مقياس را هم موجب ميشود.
کاربرد رنگ هم، از يک فضاي داخلي به فضاي ديگر فرق ميکند و در کاربرد رنگ، توجه به خصلتهاي رواني آدميان ضرورت تام دارد.
۷: حجم
حجم عنصر مهم طراحي داخلي است. در معماري سنتي ايران، شاهد فضاهاي پر و خالي احجام معماري هستيم.
مقرنسها و گوشوارهها خود بخشي از احجام خالي هستند.
در اين معماري مسايل حجمي اهميت زيادي دارد.
ما فضاي داخلي را به واسطه لايه بيروني بنا درک ميکنيم.
اين لايه بيروني در حقيقت همان حجم کلي بناست.
در معماري مدرن، معمار به انتزاع و جدايي پوسته يا حجم بنا از درون آن ميانديشد و اين جاست که ديوارها و سقفها، فضايي تاکيدي ايجاد ميکنند و خود را از قيد و بندهاي فضاي داخل رها ميکنند. اين جا طراحي داخلي به مثابه يک سامان يا روش معمارانه مطرح ميشود.
true
true
https://sanatpanjom.ir/?p=218
true
true